مستقر در ماه

مستقر در ماه

من ایمان دارم که هیچ تلاشی بی نتیجه نمی مونه :)

یک راند دیگر مبارزه کن وقتی پاهایت چنان خسته اند که به زور راه می روی… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی بازوهایت آنقدر خسته اند که توان گارد گرفتن نداری… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی که خون از دماغت جاریست و چنان خسته ای که آرزو میکنی حریف مشتی به چانه ات بزند و کار تمام شود… یک راند دیگر مبارزه کن و به یاد داشته باش شخصی که تنها یک راند دیگر مبارزه می کند هرگز شکست نخواهد خورد.
محمدعلی کلی

بایگانی

افکار اخر شبی

دوشنبه, ۹ خرداد ۱۴۰۱، ۰۸:۲۱ ق.ظ

چی بنویسم.

صبح حالم خوب نبود. هیچ. مواقعی که حالم خوب نیست بس که نسبت به خودم بی رحمم، به خودم نهیب میزنم پاشو الکی ادا در نیار. امروز صبح ولی نشد. این شد که تا ۱۱ موندم تو جام. چشم درد و سردرد و بدن درد.

حالا احتمالا از خستگی و فشار این روزاست.

عصر براش قرص خوردم. الان که شبه هنوز چشام سنگینه. دیگه لپ تاپو بستم اومدم تو جام. 

 

فردا هم اینجا تعطیل رسمیه.

 

خیلی دارم تمرین میکنم اگه تو موقعیت سختی هستم که بقیه نیستن، ادمای دیگه رو زیر سوال نبرم. اما باز سخته و هنوز به اون درجه از عرفان نرسیدم.

اصلا کاری به شاغل بودن خانم نداریم که میگیم یه انتخاب شخصیه،

اما خانمی که هیچ بار مسیولیتی رو دوشش نیست واقعا زندگیش چطور میگذره؟ مسلما بد هم نیست.

خانم های زیادی تو فامیل هستن که مرده اینا رو میبره میاره. خرید به عهده ی مرده. هزینه ی ارایشگاه و لباس و همه چیزشو میده. بعید بدونم غصه ی پول اب و برق و گاز رو بخورن. هدیه و مسافرت و گردش هم به جاست.

من ماکسیمم ۷۰ سال عمر کنم. اون خانم بهش بیشتر خوش میگذره یا من؟

بعضی اوقات اینقدر که فکرای مختلف بهم هجوم میارن مثل دیوونه ها میشم. هندل کردن زندگی شخصیم، کارم، رسیدگی به وضعیت سلامتیم. تازه بدون هیچ هم صحبتی یا کسی که تو خونه منتظرت باشه.

درسته دستم تو جیب خودمه. اما بازم نمیدونم به من نوعی بیشتر خوش میگذره، یا کسی که تو یه خونه ی کوچیک تو یه شهرستان داره زندگی میکنه اما سرخوشه؟

تهش قراره پروفسور بشم؟

نمی دونم پروفسور شدن و تو امریکا زندگی کردن همه ی اون چیزیه که میخوام حتی اگه تا اخر عمرم تنها زندگی کنم؟

اگه بخوام پروفسور بشم، با کله ی خراب و سر لجبازی که من دارم، تا ده سال دیگه شدنیه. اما چقدر خوشحالم؟ 

شاید همین سبک زندگی رو خودم انتخاب کردم نمی دونم.

فشار امتحانه؟ نمی دونم.

بعد امتحان برنامه دارم برم آبشار نیاگارا. و دلم می خواد اپل واچ صورتی بخرم برای خودم.

کی بیشتر از من مستحق کادو گرفتنه؟ به ولله که خودم.

۰۱/۰۳/۰۹
آی دا

نظرات  (۶)

منم خیلی فک میکنم

با بند بند وجودم فهمیدم وقتی میگی کسی منتظرم نیست

وقتی کیسه های خرید رو میزاشتم پشت در تابعد...

وقتی غذای فریزری میخوردم...

ولی تهش من خوشحال بودم خیلی

برای رشد کردن باید یه هزینه های رو پرداخت کنیم

وقتی ته دلت راضی هستی بدون که راهت رو داری درست میری

هر موفقیتی راحت بدست نمیاد عزیز 

فشار امتحاناته که این فکرا اومده تو سرت. با شناختی که من ازت دارم اگه یه زن خانه دار بودی که شوهرت برات هزینه میکرد و وضع مالیشم خوب میبود باز تو خوشحال نبودی. اصلا تو آدمی نیستی که اون مدل زندگی راضی و اقناعت کنه و خیلی زود کسل و افسرده ت میکرد اون وضعیت.

اگه دوس داشتی مدیتیشن رو امتحان کن. جالبه. تمرین کن که در لحظه زندگی کنی. برای امروزت تلاش کنی که از خودت راضی باشی. این فکر و خیالها بیشتر ناشی از فکر کردن زیاد به گذشته و آینده س. البته خودمم دارم تمرین میکنم اینا رو.

می دونی حالا که دارم برات نظر می نویسم غمگین ام و تهش فکر می کنم همون زنی که سلطان اشپزخونه است و نازش خریدار داره ..جمعه به جمعه کیک درست میزنه خیلی خوشبخته ...خیلی ...

اپل واچ صورتی بخر شاید دلت وقتی داسته باشیش شادتر باشه ...ضرر که نداره 

۱۰ خرداد ۰۱ ، ۰۹:۴۷ مرد سینوسی

مادر من یه نمونه از همون خانمیه که تصویرش کردین. ولی دغدغه‌هایی که دارین به لحاظ تاثیری که روی آدما میذاره تفاوتی ندارن، ولی خب از جنس متفاوتی هستن! به چشم خودم دارم میبینم که چقدر بهش سخت میگذره. شاید برای این که به یه درجه نسبی‌ای از عرفان:) برسین خوب باشه جهت تمرین یه وقتایی فکر کنین جای طرف مقابلین کلا... مثلا من حس میکنم اون خانومها یه کوه از آرزوها و خواسته‌هایی هستن که سرکوب شدن و فراموش شدن و قرار هم نیست هیچ وقت دوباره به یاد آورده بشن، چون زندگی اونها هم هر روز یسری مشکل پیش روشون میذاره و اونا رو به خودش مشغول میکنه. ولی نهایتا درد و زجری همیشه روی دوششونه که تا ابد آزارشون میده، در صورتی که باید در ظاهر نشون بده که از همه چیز راضی ان!

حتما هم خودمون همیشه بیشتر از بقیه لایق هدیه ایم! موفق باشین

سخت نگیر. امروزت را دریاب و فردا برای خودش درست میشه اگر امروزت را درست زندگی ی کرده باشی.

نیمه پر لیوان هم اینه که اون خانمی که دستش توی جیب همسرش هست ، استقلال مالی نداره و این خیلی وقتها چه از لحاظ روانی و چه از لحاظ اقتصادی و غیره مشکل ساز میشه. هیچکس جای اونیکی نیست و قرار نیست کسی توی قبر کس دیگه ای بخوابه. همه مشکلات ریز و درشت خودشان را دارند و متاسفانه عادت شده برای ما که دیگری را ببینیم و بگیم خوش به حالش. در صورتی که اینطور نیست. هر کسی دغدغه های زندگی خودش را داره و چه بسا برای بعضی دغدغه های کوچک زندگی شان را مثل جهنم عذاب آور می کنه.

سخت نگیر و امیدت به خدا باشه. همه چیز درست میشه همانطور که تا به حال شده. نشده؟

تجربه کردم که گاهی وسط تلاش برای چیزی احساس خستگی کردم و حتی شک زیاد که مسیر درستی رو میرم یا نه و خیلی وقت‌ها هم دلم خواسته تموم کنم و کنار بکشم.

هنوز یاد نگرفتم چطوری این افکار رو کنترل بکنم اما فکر کنم گاهی به یه آوانس احتیاج داریم یا تشویق.

وسط تلاش‌ها به خودت آوانس بده و نذار کمال‌طلبی خیلی درگیرت کنه.

مواظب خودت باش آیدا

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">