مستقر در ماه

مستقر در ماه

من ایمان دارم که هیچ تلاشی بی نتیجه نمی مونه :)

یک راند دیگر مبارزه کن وقتی پاهایت چنان خسته اند که به زور راه می روی… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی بازوهایت آنقدر خسته اند که توان گارد گرفتن نداری… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی که خون از دماغت جاریست و چنان خسته ای که آرزو میکنی حریف مشتی به چانه ات بزند و کار تمام شود… یک راند دیگر مبارزه کن و به یاد داشته باش شخصی که تنها یک راند دیگر مبارزه می کند هرگز شکست نخواهد خورد.
محمدعلی کلی

بایگانی

مهمان مامان

سه شنبه, ۷ شهریور ۱۴۰۲، ۰۶:۵۳ ق.ظ

هی میخوام بنویسم فرصت نمیشه.

اول اینکه بگم پنحشنبه ی پیش دفاع آزمایشی رفتم و بد نبود. میتونستم بهتر باشم اما خب من همیشه ضعیف ترین مهارتم صحبت کردن بوده. چه به فارسی چه به انگلیسی. بیشترین ایراداتی که گرفتن چیزای سطحی بود. به قول استادم اینا فقط cosmetic هست. که مثلا فونتو بزرگ کن و رنگو عوض کن و اینا.

بعد جمعه یه میتینگ داشتیم که رویژن ها رو بررسی کنیم. که اونجا استادم گفت بهتره فلان تستو با فلان شرایط بگیری ببینی چطور میشه. منم با قیافه ی آویزوون قبول کردم. برای اولین بار یه میتینگو خونه مونده بودم، که مجیور شدم برم آزمایشگاه که وسایل تست گرفتنو آماده کنم.

بعد غروب برگشتم و کمی استراحت و دوباره تا نیمه شب هی درس خوندم به هوای اینکه فرداش قراره استراحت کنم اما زهی خیال باطل. اول که شنبه صبح نوبت سی تی اسکن داشتم و هی از 6.5 صبح هشیار بودم. بعدم که برگشتم اصلا خوابم نبرد.

دیگه دم ظهر بود که  یکی از بچه ها که ایالت دیگه دانشجوعه پیعام داد که من دارم میام شهر شما، اونجا جای دیدنی چی داره.

بعد خب من توضیخ دادم و حس کردم نیازه تعارف بزنم. من گفتم خب شام بیا اینجا. که گفت من تنها نیستم سه نفر دیگه هم همراهم هستن. من کمی گرخیدم چون اصلا خونه م آماده نبود و فکر کردم اگه بخوان برای خواب بمونن و من اصلا پتو و بالش اینا ندارم. و گفتم کاشکی حداقل زودتر میگفتی من میخریدم پتو بالش اینا.

بهش گفتم تشریف بیارید منم خوشحال میشم منتها هیچ وسیله ی خواب و اینا ندارم.

سرتونو درد نیارم. اومدن و شب هم موندن و من هرچی ملحفه اینا داشتم دادم و خودمم بدون پتو و بالش خوابیدم و تا صبح یخ زدم :)) (من شدیدا سرمایی هستم)

صبخ صبخونه خوردن و رفتن. من ولی قشنگ انرژیم افتاده بود. هم از شب قبلش تو سرما خوابیده بودم، هم کلا خستگی و بی خوابی، چون روز قبلش کل خونه رو سریع تمیز کرده بودم و کلی آشپزی کرده بودم که مهمون داره میاد و حسابی از کت و کول افتادم. (بعضی اوقات از این میزان انرژی که برای بقیه میذارم احساس حماقت میکنم)

بعد که رفتن تا حدی حالم بد شد که حس کردم سرمای بدی خوردم. اما دو ساعت خوابیدم زیر پتو و با یه قرص حالم بهتر شد. بعدم رفتم نون پختم.

دیگه امروزم که تو آزمایشگاه مشغول هزار تا کار.

گفتم اینا رو قبل خواب بنویسم.

لطفا حتی الکی هم شده بهم بگین احمق نیستم.

 

+عنوان از اون فیلم سینمایی معروف که یهو کلی مهمون براشون میاد و ...

 

 

۰۲/۰۶/۰۷

نظرات  (۸)

نه بابا احمق چیه 

کار اونا اشتباه بوده بدون اینکه زودتر خبر بدن و اصلا بپرسن که شرایطشو دارین یا نه اومدن اونجا تازه شبم موندن

پاسخ:
ممنونم ازت... منم باید بلد باشم به خودم اولویت بدم...

تو احمق نیستی.تو یکی از قوی‌ترین دخترهایی هستی که من تو عمرم دیده‌ام.اون همه محرومیت و محدودیت و هزار جور بدبختی دیگه که اکثر آدمها تو ایران باهاش درگیر بوده همیشه،تو رو متوقف نکرد و قدم به قدم به رویاهات نزدیک تر شدی.به خودت افتخار کن دختر.

پاسخ:
ممنونم ندای عزیزم :*
۰۷ شهریور ۰۲ ، ۲۰:۳۷ فاطمه ‌‌‌‌

معلومه که احمق نیستی، این چه حرفیه. الکی هم نمی‌گم، واقعی می‌گم.

فقط شاید رودروایسی داری با مهمون اومدن.

 

+ نون پختنات رو تو اینستا هم می‌بینم، خیلی واسم جذابه ^_^

پاسخ:
ممنون فاطمه جان.. اره واقها باید قابلیت نه گفتن رو تمرین کنم...

+خیلی خوشحالم که نون پختن هام رو دوست داری ^_^

نه احمقانه نیست، منم وقتی مهمون میخواد بیاد ذوق دارم به تکاپو میفتم و برام جذابه حتی اگه بعدش خستگی هلاک شم چون اون تایمی که مهمون داریم خوش میگذره

کلا کمک کردن به بقیه به من یکی که اول به خودم حس خوبی میده برای همینم اصلا حس نمیکنم انرژی گذاشتن برای بقیه حماقت باشه

پاسخ:
آخه تو شرایطی نبودم که مهمون بپذیرم (به خاطر امتحان)؛ و منحمل سختی شدم. فکر کنم باید یاد بگیرم خودم رو اولویت بذارم...

تو مهموندار خوبی هستی خو:)

نباید زیاد اذیت میکردی خودتو مطمئنم اونا هم شرایط تو رو درک میکنن

پاسخ:
اره حق داری:)

درسته اینکه اولویت خودت بشی عالیه و باید روش کار کنی

پاسخ:
همینطوره :)

گیر چترباز افتادی :))))

پاسخ:
:)))

خارجی شدی ولی هنوز تعارف نداشتن ازشون یاد نگرفتی، یاد بگیر تعارف بد چیزیه

پاسخ:
اره واقعا. اخه کاملا تعارف هم نبود. من گفته بودم شب وسیله ندارم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">